اولین نوروز و اولین مروارید سفید
بهار آمد که تا گل باز گردد / سرود زندگی آغاز گردد
شاهزاده من سال نو مبارک .امیدورام سال های سال با شادی این روز رو جشن بگیری.
عید امسال به همراه خاله مژگان و عمو مرتضی و رها جون به شمال رفتیم. لحظه سال تحویل رو با خانواده بابایی گذروندیم و شما در حالی که تو بغل پدرجون ایرج بودی مادرمه کردین تا همگی سال خوبی رو با قدم های پر برکت تو آغاز کنیم. بعد سال تحویل خونه پدرجون فتح الله رفتیم و به همراه همه ی اعضای خانواده یه شام خاطره انگیز خوردیم و شما برای اولین بار خوردن استخون اردک رو تجربه کردی.هفته اول عید طبق رسوم هر سال به دید و بازدید پرداختیم ولی هفته دوم وقت بیشتری داشتیم که به گردش بریم . یه بار به همراه خانواده باباجون و دایی حمید به دریا رفتیم و دو باری هم به همراه خانواده مامانی به جنگل رفتیم .خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا روز ۱۳ به در که خانواده دایی صادق هم بودن و دو روز خاطره انگیز رو با هم گذروندیم .
و اما یه اتفاق خوب دیگه ای که افتاد این بود که شما در تاریخ ۱۳۹۳/۱/۱ در سن ۸ ماه و ۵ روزگی صاحب اولین مروارید سفید قشنگ زندگیت شدی و بالاخره اون همه درد و بی قراری به سرانجام رسید. خاله ماریا و مادرجونم زحمت کشیدن و آش دندونیتو پختن. من و بابا هم بردیمت آتلیه وکلی عکس های خوشگل ازت گرفتیم تا این روز رو برای همیشه ثبت کنیم.