کیارشکیارش، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

عشق مامان و بابا

اولین مسافرت آقا کیارش

1392/6/4 2:03
نویسنده : مامان سمیرا
157 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم 14 روزت بود که من و تو و بابایی رفتیم شمال. تمام طول راه تو بغل مامانی خوابیده بودی. هوا خیلی خوب بود بارون قشنگی میبارید. همه منتظر بودن تا تو رو ببینن به خصوص پدرجون فتح الله و عمه مائده و عمو احمد و دایی محسن و زندایی مونا چون هنوز ندیده بودنت. همه ی فامیل های من و بابایی اومدن تو رو دیدن همه گفتن چقدر شبیه بابایی هستی.روزهای خوبی رو گذرونیدم ،قرار شد بود همون جا تو رو ختنه کنیم. 26 روزت بود که من و مادرجون عذار و زندایی زهرا بردیمت کلینیک دکنر اسدالله پور ختنه ات کردیم.عزیز دلم خیلی اون روز گریه کردی وقتی آوردیمت خونه خاله ماریا بغلت گرفت با چشمات از ما شکایت میکردی که چرا اذیتت کردیم خیلی بامزه شده بودی .

8 روز طول کشید تا خوب بشی تو این مدت مادرجون عذرا خیلی زحمت کشید چون من سرما خورده بودم نمی تونستم بغلت کنم واسه همین مادرجون تمام مدت تو رو بغل میکرد و کاراتو انجام میداد.

24 روز شمال موندیم دیگه باید برمیگشتیم خونه ، بابایی اومد دنبالمون ما رو آورد خونه ولی حالا دیگه بزرگ شدی دیگه خودم میتونم ببرمت حمام خیلی اینکارو دوست دارم کلی برات آواز میخونم تو هم بهم خیره میشی و گاهی وقتها  توی حمام  تو بغلم میخوابی. عاشقتم ......niniweblog.com

 در آخر از خانواده خودم و بابایی که تو این مدت به ما کمک کردن تشکر میکنم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مژگان
5 شهریور 92 13:24
خاله قربونت بره خیلی خوشگل شدی چه عکس های نازی گرفتی خوش به حالت.عزیز دلم